Sleep is the best meditation. Dalai Lama
No man has a good enough memory to be a successful liar.
Your depression is connected to your insolence and refusal to praise. Rumi
Sleep is the best meditation. Dalai Lama
Simple Advice Counseling Centre
Assessment/ Treatment
Tel: (416) 227 1815
Fax: (647) 696 9618
Hourzad Salehi
Registered Psychotherapist
Certified Clinical Counselor
(RP/CCC/MA)
افسردگی و محیط کار
وقتی که نمیدانید چکار کنید، چکار باید بکنید!؟
عدّه زیادی از مردم از حرفه و شغل خود ناراضی هستند. دلایل این نارضایتی بسیار است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
یک- خستگی به دلیل تکراری بودن کار
دو- دستمزد پائین و فشار کار زیاد
سه- سالهای زیاد در یک شغل ماندن و از دستدادن انگیزه
چهار- نبودن امکان ترقی شغلی
پنج- انجام کاری در حدّ پایین تر از مهارت و تخصص فرد
شش- انجام کاری در حدّ بالاتر از مهارت و تخصص فرد
هفت- کار کردن در محیطی که به نیازها و پیشنهادهای کارمندان پاسخگو نیست
هشت- شأن پائین اجتماعی برای آن شغل
اینها نمونههایی از عواملی هستند که باعث نارضایتی از شغل میشوند.
علیرغم این واقعیت که بسیاری از مردم از انتخاب شغلشان ناراضی هستند، ولی بدون هیچگونه تغییری بر سر آن کار میمانند. برخی از آنان، دیدگاه بدبینانهای نسبت به زندگی دارند و در نتیجه تصوّر میکنند که نباید منتظر هیچ چیز بهتری در زندگیشان باشند. برخی دیگر، فقط به دنبال امنیت شغلی هستند و نارضایتی خود از شرایط کاریشان را نادیده میگیرند. اینها افرادی هستند که کارآئیشان سال به سال کاهش پیدا میکند. عکسالعمل آنها به نارضایتی شغلیشان، روزشماری برای تعطیلی، مرخصی و بالاخره بازنشستگی است. البته این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که بسیاری از مردم صرفنظر از میزان نارضایتیشان از شغلی که دارند به ماندن بر سر آن کار برای تامین مایحتاج خود و خانواده شان نیاز دارند. امّا به نظر میرسد بسیاری از مردم نسبت به این که حق انتخابهای دیگری هم دارند و میتوانند مسیر شغلی خود را تغییر دهند آگاهی ندارند. بنابراین با باور این که چاره دیگری ندارند به کارشان ادامه میدهند و هرگز متوجه نمیشوند که میتوانستند زندگی بهتری داشته باشند.
نوع دیگری از شاغلین هم هستند که از کارشان ناراضیند و تغییر شغل را هم امکان پذیر میدانند امّا نمیدانند اگر کار فعلیشان را از دست بدهند، برای تأمین مخارج زندگی چکار باید بکنند. در واقع، اینها کسانی هستند که نمیدانند میخواهند چکار بکنند. اگر از آنها پرسیده شود که در دوران کودکیشان چه آرزو و رویایی داشتند، پاسخ میدهند که هیچ. اگر از آنها پرسیده شود که کار فعلیشان را چگونه انتخاب کردند نحوه پیدا کردن کار را توضیح خواهند داد. به عبارت دیگر، روشن میسازند که هیچ انگیزه خاصی برای انتخاب کاری که اکنون انجام میدهند وجود نداشته است و شاید «حقوق» تنها انگیزه بوده است. برای این افراد، و بسیاری دیگر، زمانی در گذشته وجود داشته است که وضعیت اقتصادی به گونه دیگری بود و وقتی یک شغل میگرفتند تقریباً این تضمین وجود داشت که تا آخر عمر میتوانند روی آن حساب کنند. امّا امروزه وضعیت اقتصادی به گونه دیگر است و شرایط بینالمللی از جمله کمبود منابع انرژی، رقابت سایر کشورها، استفاده از نیروی کار ارزان قیمت از خارج و ... عمیقاً شرایط اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است و دیگر تضمینی برای حفظ شغل افراد وجود ندارد. در نتیجه، افرادی که بدون بینش و جاهطلبی خاصی به سراغ کاری میروند در تطبیق خود با شرایط جدید اقتصادی دچار بحران میشوند. در این هنگام است که فرد دچار حالت سردرگمی میشود و نمیداند که چکار باید بکند. بسیاری از افراد در چنین مواقعی به رواندرمانی روی می آورند. امَا چون این تصوَر غلط را دارند که رواندرمانی برای آنها کار پیدا خواهد کرد، از این کار خود سرخورده و افسرده میشوند. در واقع، تنها چیزی که این گونه افراد میدانند این است که از شغلشان ناراضی هستند ولی هیچ تلاشی برای یافتن کار بهتر نمیکنند زیرا نمی دانند که واقعاً چه میخواهند.
چگونه این اتفاق میافتد؟
این اتفاق در نتیجه احساس افسردگی در مورد از دست دادن شغل روی میدهد. بحثهای جلسات رواندرمانی معمولاً مشخص میسازد که گرایشهای اولیاء آنها نسبت به کار نیز کاملاً منفی بوده است. به عبارت دیگر، پدر یا مادر آنها نیز از کارشان نفرت داشته اند و این نارضایتی خود را هنگامی که از سرکار به خانه برمیگشتند ابراز میکردهاند و این امر بر روی فرزندان آنها تاثیر گذاشته است.
در بعضی موارد، پدر و مادرها در نقش بازی کردنها و رویاهای فرزندان خود دخالت میکنند و مخوصا ً اگر خودشان با کاری که فرزندشان در آرزوی آن است مخالف باشند، او را از بازی کردن در آن نقش باز میدارند. بدیهی است که این گونه دخالت اولیا در خیالپردازیهای فرزندانشان مانع رشد نوآوری، خلاقیت و تصور در ذهن آنها میگردد. کودکانی که این گونه تجربیات را داشتهاند و بدون امکان تصوّر خود در نقش دکتر، پرستار، مأمور پلیس، آتش نشان و ... هر حرفه دیگری رشد یافتهاند، در بزرگی از کارشان لذت نمیبرند و احساس رضایتمندی نمیکنند.
راه حل چیست؟
این سوال سختی است امّا یکی از پیشنهادات به بیمارانی که دچار بحران هویت درباره اهداف کاریشان شدهاند این است که بدون در نظر گرفتن دغدغههای واقعی بگویند چه نوع کاری را دوست دارند که انجام دهند. منظور از دغدغههای واقعی چیزهایی از این قبیل است:
یک- ملاحظات درآمدی
دو- آموزشهای حرفهای بیشتر
سه- نحوه پرداخت هزینههای آموزش
چهار- تأمین مخارج زندگی با درآمد آن کار
پنج- سطح بالا یا پائین بودن آن نوع کار
شش- حرفها و افکار دیگران درباره انتخاب آن کار
اینها بعضی از جنبههایی هستند که بسیاری از مردم هنگامی که درباره شغلی فکر میکنند، در نظر میگیرند. یکی از مهمترین نکتههای منفی در مورد این نوع سوالات این است که فرد را از تخیل و تصوّر خود در یکی از این شغلها باز میدارد. واقعیت این است که انسانها میتوانند هر چیز را برای خود به وجود آورند به شرطی که به خودشان اجازه دهند که درباره آنها به رویاپردازی و تخیل بپردازند.
برای دریافت ایمیل های هفتگی و ماهیانه ما ثبت نام نمایید
17665 Leslie St., Suite 37B
Newmarket, ON, L3Y 3E3
Tel: 416 227 1815
Fax: 647 696 9618
E-mail: info@SimpleAdvice.ca
© 2006 by Simple Advice Counseling Centre. All Rights Reserved.